بالاخره اومدیم
بالاخره بعد ازیه مدت طولانی برگشتیم باخاطرات شیرین وتلخ . این ماه دی برای من خیلی سخت گذشت پراز استرس بود برام .ضرب المثل معروفی که میگه خدا به مو میرسونه اما پاره نمیکنه مصداق این ماه من بود .یا اینکه خدا تو شرایط سخت بندشو بغل میکنه بازهم مصداق این ماه من بود . حالا چرا من این جور میگم دلیلش اینه که از اول دی امتحانای دانشگاهم شروع شد وازون جایی که ترم آخر بودم درسام سنگین وامتحانام پشت سرهم . همیشه استرس داشتم که موقع امتحانام محمدسام آروم باشه مریض نشه که من دغدغه ای بابتش نداشته باشم پیش خودم میگفتم امیررضا که ماشالله بزرگه حواسش به من هست اما ، اما .. .روز اول دی امیررضا خان تب کرد وگوش درد شدید .. به حدی که از گوشش ترشح میوم...
نویسنده :
مامان زهرا
2:46