خبرهای شاد
روز چهارشنبه 21آبان ماه نی نی عمه زینب بدنیا اومد یه پسر خوشگل ومامانی البته شباهت زیادی به باباش داره مثل پسرای من که شبیه من نیستن اسم این آقا پسر مِهربُده .یه همبازی خوب برای پسر گلم محمدسام . پسر من خونه بابایی فعلا همبازی نداره منتظریم تا پسر عمش بزرگ بشه .
روز 26آبان بالاخره امیررضای مامان گچ پاش باز شد خدارو شکر .وقتی از بیمارستان اومد خونه وپاشو دیدم انگار خدا دنیارو بهم داد هرچند تا یه هفته با عصا راه میرفت ولی همین که من پاشو میدیدم بدون گچ خیلی خوشحال بودم . دکتر خیلی سفارش کرده بود که به پات فشار نیار ولی پسر شیطون من که یه ماه صبر کرده بود نتونست طاقت بیاره و یه روز که رفته بودیم کاشون با نوه های خاله ی من یه دس فوتبال بازی کرد ، بازی کردن همان وپاش ورم کردن همان .تا تهرون که اومدیم از پادرد ناله میکرد .یه چن روز پاش ورم داشت خدارو شکر ورمش خوابید .ازدست این بچه ها .....
محمد سام مامان فعلا درست حرف نمیزنه ولی کاملا متوجه میشه که ما چی میگیم کلمه هایی که میگه ، بابا ،مامان ،به عاطفه میگه آدِدِ ،به عمه میگه عمَّ ،به سگ :آپو ، به داداشش میگه اَم .فعلا داداش نمیگه . بازیهایی که میکنه علاقه زیادی به اَتَل مَتَل داره .این بازی شبیه مسابقه شده همه می شینیم پاها دراز واتل متل میخونیم به هرکسی میفته یه پاتو ورچین محمدسام دستاشو بالا میبره .هورای پیروزی سرمیده .مخصوصا به امیررضا که بیفته محمد سام ازخوشحالی خودشو پرت میکنه روی زمین .
عمو زنجیر باف میخونیم بجای بله میگه ها ،ها .نمیدونم کجاش شبیه بله هست . لی لی حوضک میخونیم به انگشت سبابه که میرسیم میگیم کی نگهبانمون باشه میگه مَ مَ مَ البته باصدای خیلی ظریف خداروشکر سرمون گرمه . محمدسام اسباب بازی زیاد نداره .یه کامیون داره که مامان جون براش خریده گهگداری میاره پشتش میشینه وما دوراتاق میچرخونیم . یه بازی حلقه داره ازین ده حلقه ها که به ترتیب باید روی هم بچینه .اینو بابا حمید امسال از نمایشگاه کتاب خرید .توپ هندونه داره که اونو خیلی دوس داره وجالبه که اصلا بادست نمیگیره و حتما با پا میزنه میاره یه جا توپو میکاره بعد میره عقب یه دفه میاد شوت میزنه بچم چپ پا هم هست .خداکنه چپ دستم باشه . چن وقت پیش به بابا حمید گفتم محمد سام اسباب بازی نداره براش بخر من تاکیدم روی خونه سازی بود .که بالاخره دیروز براتون خریدن البته یه سه چرخه ی قرمز .من اولش زیاد استقبال نکردم چون محمد سام خوشش نیومد ولی همین که بابا حمید نشوندش روی سه چرخه ویه دور زد بچم خیلی ذوق کرد وتازه کار ماهم شروع شده که همش باید دور اتاق بچرخیم .
وااای اینو داشت یادم میرفت که پسر کوچولوی من تازگیها خیلی کنجکاو شدن .در فریزر باز میکنه میشینه جلوش . در ماشین لباسشویی باز وبسته میکنه .عاشق کنترل تی وی هست به همین خاطر کنترل وتلفن و گوشی موبایل همه روی اپن هست .وما باید هربار کالری مصرف کنیم بریم اینارو بیاریم .اوایل که بچم امیررضا میرفت .که صداش درومد حالا نوبتی کردیم .که هربار یه نفر بره بیاره .البته بین من وامیررضا .بابا حمید که اصلا ..
الهی که همه ی بچه ها سلامت وشاد باشن همینطور بچه های من . (الهی آمین )