همایش شیرخوارگان سال دوم
امسال دومین سالیه که تو این مراسم شرکت میکنیم پارسال محمد سام 4ماهه بود .متاسفانه عکسی ازش ندارم . امسال به آبجی فاطمه هم گفتم بیان دم خونه ی ما .دیگه مصلی نرن .صبح جمعه آبجی زودتر ازما رسیده بود تماس گرفتن ومن وبابا حمید ومحمدسام رفتیم .امیررضا بخاطر پاش نیومد .باباحمید اومد ما رو رسوند ورفت خونه .محمدسام بلای من که امسال نذاشت لباس تنش کنم . خیلی مراسم خوبی بود .مداحی که میکردن برای حضرت علی اصغر علیه السلام میخوندن لای لای علی اصغر .محمد سام فکر میکرد بای بای میگه بلند میشد بای بای میکرد چون بعداز هربای بایی بوس میفرسته اون جاهم بوس میفرستاد .از یه طرف گریه میکردم ازیه طرفم حرکاتشو میدیم خندم میگرفت خلاصه تا این نوحه تموم بشه کارپسرک من همین بود .وقتی مراسم تموم شد همه اومدیم خونه ما . توی راه که میومدیم محمدسام بخاطر آریان دوست داشت راه بره همین طور که راه میرفت تعادلش بهم خورد افتاد زمین.محمدسام بدجور گریه کرد بغلش کردم جلوی پاش یه شاخه درخت ریز خشک شده بود، نگاش کردم چشماشو باز نمیکرد منم فکرکردم اون شاخه درخت رفته توچشمش .جرات نداشتم نگاه کنم به آبجی گفتم نگاه کنه ببینه چشمش چیزی شده .اونم نگاه که کرد گفت نه خون دماغ شده . وای اصلا خون، بند نیومد منم که استرسی فقط اسم حضرت علی اصغر ع میبردم . رسیدیم خونه دست وصورت محمد سامو که شستم دیدم پیشونیش ورم کرده من اونقدر استرس چشمشو داشتم که دیگه بجای دیگه نگاه نکردم .جای مامان جون خالی بود اگه رفتار منو میدید عصبانی میشد که چرا اینقدر هول شدم . خداروشکر بخیر گذشت بلا دور شد . خدارو شکر که امسالم تونستیم تو این مراسم شرکت کنیم .
الهی که همه ی بچه ها درپناه حضرت علی اصغر علیه السلام سلامت و شاد باشن .الهی آمین
ایشالله که خدا به همه ی مامانایی که منتظر نی نی هستن یه نی نی سالم وصالح عطا کنه ودلشون شاد بشه الهی آمین .