ماه مهر
بازآمد ، بوی ماه مدرسه بوی بازیهای راه مدرسه
امروزبایک روزتاخیرفرارسیدن ماه مهروتبریک میگم .چون دستم دردمیکنه نتونستم دیروز به موقع بنویسم والان هم به سختی دارم تایپ میکنم .وقتی آدم به چیزی وکسی عشق وعلاقه داشته باشه دیگه هیچ چیزی مفهوم نداره .الان به عشق پسرای گلم دارم این مطلب رومی نویسم .
دیروز مبین دوست امیررضا بامامان وخواهرکوچولوش هانیه اومدن دنبالمون وماهم بعدازاینکه امیررضارواززیرقرآن رد کردیم رفتیم پایین وبه مدرسه رفتیم .امسال داداش امیررضا کلاس ششم هست تا پارسال دلم خوش بود که دوره دبستانش تموم میشه ومیره راهنمایی ولی دوباره توی دوره ابتدایی موند .ازیه جهت خوشحالم که راهنمایی نرفت چون امیررضا نسبت به پسرای راهنمایی ریزه ترهست وامسال انشاءالله بزرگتر میشه ولی ازیه جهت ناراحتم که هنوزتوی دوره ابتدایی مونده .به هرجهت انشاءالله موفق باشه .
هرموقع امیررضامیره بیرون وبامن خداحافظی میکنه ، من میگم خداحافظ ،خداپشت وپناهت وامیررضا این جمله روخیلی دوست داره وتامن این دعارونکنم بیرون نمی ره والان هم میگم :
هرجاکه هستی خداپشت وپناهت باشه وسلامت باشی امیررضای مامان