روزهای پسرانه ۲
سلام به پسرای گلم .الهی که خوب وسلامت وشاد باشین .کما فی السابق سیستم خرابه ، الان هم از طریق گوشی اومدم وپست امروز مینویسم .
یه خبر خیلی خوب .نیمه شعبان که محمدسام مامان دوسال ودوروز کم سن داشت به
لطف خدا از شیر وشیشه گرفتم .البته یه بار عید نوروز گرفتم که خیلی بی تابی
میکردی وبه گفته دکترت دوباره بهت شیر دادم .خیلی استرس داشتم که میتونم ترکت بدم یانه
؟؟که خدا روشکر بخیر گذشت .چون شما فقط شیر خشک از شیشت میخوردی وبه هیچ
عنوان شیر پاستوریزه یا آب میوه از شیشه نمیخوردی ، و جالب اینکه شیر خشک درست
میکردم ومی ریختم تو لیوان اصلا لب نمیزدی .یه علتی که خیلی برام مهم بود حتما از
شیشه بگیرمت این بود که وقتی شیرتو میخوردی شیشت همیشه وسط اتاق بود ومنم حساس
تا یه دور نمی جوشوندم دلم نمی اومد بهت بدم. خدا روشکر اولین پروژه به خوبی
گذشت .تا دومین پروژه که پوشک گیرون هست .اونم به وقتش ایشالله بخیر میگذره .
ماه رمضون امسال به نظرم خیلی خوب بود .خودم این ماه برام خیلی نوستالوژیه ، خیلی هم
دوست داشتم برای پسرام هم خوب وخاطره ساز باشه .که خدا رو شکر برای امیررضا بود .
شبا من وامیررضا تا سحر بیدار میموندیم .من سحری درست میکردم وامیررضا هم چون در
طی روز محمدسام نمیذاشت با تبلت بازی کنه . اون موقع انجام می داد ( دمت گرم محمدسام)
شبهای قدر هم می رفتیم مسجد .امیررضا هم چهار نفر ازدوستاش میومدن مسجد
وکلی باهم کیف میکردن .
اما امان از آقا محمدسام .من که فریب سال گذشته رو خوردم ، چون محمدسام کوچیکتر بود
وبالطبع ساکت وآرومتر .رفتم مسجد .اولش خوب بود اما به محض اینکه برقا رو خاموش کردن
جیغ محمدسام هم درومد ، ازونجایی که وقتی محمدسام گریه میکنه حد وسط نداره یا با
صدای خییییلی بلند گریه میکنه یا کلا ساکته .تا شروع به گریه کردن کرد بردمش بیرون تو
راپله .که هم چراغ داشت وهم خلوت بود ومزاحم کسی نبودیم .غافل ازینکه آقا عاشق پله بود
پله ها رو بالا وپایین می کرد .منم با یه دستم قرآن بالای سرم بود وبایه دست دیگم مواظب
بودم نیفته پایین .بهش میگفتم خانم دعوات میکنه .یه خانمی پایین پله ها نشسته بود .محمد
سام هم از بالا داد میزد آنوم (خانم) خانمه که بالا رو نگا میکرد پسرک با ادب من زبونشو
درمیااورد .خلاصه من هیچی از شبهای قدر امسال متوجه نشدم .ایشالله که خدا همین
مقدار کمو ازم قبول کنه .الهی آمین .
راستی من که عاشق ماه رمضون بودم .امسال یه اتفاق افتاد که همیشه این ماه مبارک برام
قشنگ وارامش بخش باشه .ازونجایی که من عاشق برنامه خندوانه هستم خیلی دوست
داشتم یه بار شرکت کنم .یه بار تماس گرفتم ولی گفتن زیر ۱۶ساله رو پذیرش ندارن .خیلی تو
ذوقم خورد چون دوست داشتم امبررضا هم بیاد .ولی خب نمیتونستم خودم نرم .به همین
خاطر ۲۱تیرماه به همراه بابا حمید وعمه زینب رفتم خندوانه .فقط میتونم بگم عالی بود بسیار عالی .