امیررضا وبرنامه عموپورنگ
روز سه شنبه ساعت 10 شب بود که خاله مرضیه تماس گرفت وگفت برای فردا آماده باشین امیررضاوآرمین برن برنامه عموپورنگ .امیررضا خواب بود .منم جدی نگرفتم چون اول قرار بود ماه رمضون برن که کنسل شد ازاون جایی که قراربود فردا که شب عیدغدیر بود مامان جون وخاله ها بیان خونمون .گفتم خداکنه کنسل بشه .چون درغیراین صورت امیررضاراضی نمیشه که نره .فرداکه امیررضا ازمدرسه اومد وقتی خبروبهش دادم گفت این باردیگه جدیه وحتما میریم .گفتم تاالان که حتمیه .همون موقع آبجی تماس گرفت وگفت من میخوام آرمین وببرم تو دیگه نمیخواد بیای میام دنبال امیررضا .منم از خداخواسته بخاطر محمدسام که سرماخورده بود قبول کردم چون بابا حمیدسرکاربود نمیتونست بیاد .آبجی فاطمه ساعت 2 باآرمین اومد وشماروباخودش برد .ازون جایی که شما دیر میومدی وبرای خاله مرضیه مهمون رسیده بود منم مهمونیو کنسل کردم تا یه روزی که همه وقت داشتن وباباحمیدم میتونست زودبیاد مهمونی برگزاربشه . وقتی هم که داشتی میرفتی چندبارسفارش کردی مامان یادت نره ضبط کنی .منم که چه خوب همه رو ضبط کردم .فلش پرشده بود مجبور شدم تیکه تیکه ضبط کنم . خیلی خوشحالم که امیررضای من راضی بود به قول خودت اگه برنامه خاله شادونه هم برم دیگه کامل میشه .
وقتی از اونجا اومدی بهتون سه تاسی دی و مداد رنگی وکتاب وپیکوتک داده بودن .آرمین برای عموپورنگ عیدی برده بود ولی یادش رفت بهش بده حالا که اومدید خونه هردو ناراحت بودید .
الهی همیشه شادوسلامت باشین .آمین