سایه دست امیررضا ومحمدسام
دیشب ساعت ٢صبح من وامیررضا بیداربودیم وخوابمون نمی برد .محمدسام وباباحمید خوابیده بودند .من بالای سرمحمدسام نشسته بودم وداشتم باامیررضا حرف میزدم .یه دفعه امیررضا گفت مامان ،سایه دستم وروی دیوار ببین .نگاه کردم خیلی جالب بود . بعدمحمدسام دستاشوبالاگرفت که سایه دستش روی دیوار افتاد .به امیررضاگفتم توهم دستتوبگیر تاازتون عکس بگیرم .امیررضادستشو بالا گرفت ،دست محمدسام هم بالاگرفتیم وازشون عکس گرفتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی