برای پسرم امیررضا
سلام به سالار و ارشد خونه ام امیررضاجونم .
امروز 28 اسفنده ، سال 92 هم داره تموم میشه خدارو شکر سال خوبی بود کلا درهم بود هم شیرینی هم تلخی .اما گل سرسبد اتفاقات امسال تولد آقامحمدسام بود .خداروهزاران بارشکر که شما صاحب یه داداش کوچولووازهمه مهمتر یه تکیه گاه محکم شدی (انشاءالله ). یه هم صحبت ،یه هم بازی ایشالله که سالم وسلامت باشین وخوش باشین نفسای مامان که من وباباحمید دلمون خوشه به خوشی شماها .
پسر گلم روزای آخر ساله وهمه مشغول خونه تکونی هستن که ماهم مثل بقیه .خونه تکونی خونه که تموم میشه باید خودمون هم یه خونه تکونی اساسی داشته باشیم چه جوری ؟؟ الان بهت میگم :
امیررضای مامان ،دلت روبتکون ،غصه هایت که ریخت توهم غصه رافراموش کن .
دلت رو بتکون اشتباهایت تالاپی می افتد زمین ،بگذارهمونجابمونه.فقط از لابلای اشتباهاتت یک تجربه بیرون بکش قاب کن وبزن به دیوار دلت.
دلت رو محکم تراگربتکانی تمام کینه هایت هم میریزدو تموم آن غم های بزرگ وحسرت هایت .
این دفعه آرام تر،آرام تربتکان تاخاطره هایت نیفتد تلخ تا شیرین ،چه فرقی میکنه .خاطره خاطره است باید باشد بایدبماند .
کافی ست ، نه هنوز دلت خاک داره یک تکان دیگر ببین دلت چقدر تمیزشد چقدر سبک شد .
حالا این دل جای اوست دعوتش کن . این دل مال اوست .
خونه تکونی دلت مبارک عزیز دلم .
پی نوشت :
از اتفاقای دیگه امسال سفر به مشهد ،پابوس علی بن موسی الرضا علیه السلام بود که بعداز 7سال رفتیم خداروشکر .