امیررضاومحمدسام وباباحمید
سلام به نفسای مامان .
نمیدونم این کامپیوتر چه مشکلی پیداکرده که دیگه نمیتونم شکلک هم بذارم تامتن قشنگی بنویسم بایدصبرکنیم امتحانای باباحمید تموم بشه تابتونه مشکلمون وحل کنه .همین که میتونم بنویسم غنیمت میدونم برای منی که بعداززایمان یه مقدار فراموشی گرفتم .بازم خداروشکر موقتیه مطلق نیست . امروزمیخوام از رفتارای دوتاداداش خوشگل بنویسم .محمدسام خیلی به امیررضاعلاقه داره به محض اینکه داداشی بگه خودله داداش (خوشگله داداش)محمدسام سریع نگاه به امیررضامیکنه ومیخنده .تاداداشی ازمدرسه میاد محمدسام دست وپاشو تکون میده وبلندمیخنده .دیروزداشتم به محمدسام قطره آهن میدادم چون دوست نداشت گریه میکرد .امیررضاهم داشت بازی میکردگفت جانم پترم(پسرم ) چیزی نشده میرم قطره فروس سولفاتو میکشم که پترم وناراحت کرد .یه روزی منتظر حرکت کردن سام بودیم ماشاله حالا که سینه خیز میره ، یهو میبینی صدای امیررضا دراومد که محمدسام رفته روی دفتروکتاباش ونمیذاره بچم درساشوبنویسه .
البته یه روزایی هم پیش میادکه امیررضاخان حسابی گریه محمدسام ودرمیاره ولی حالا چیزی نمی گم وچشم پوشی میکنم ..حالا نوبت باباحمیده .باباحمیدم هرموقع میاد خونه میگه امروز پتلم چتال کلده (پسرم چکارکرده). بعدا به من میگه کالای پتلمو بکن میخوایم باهم بلیم خالج (کارای پسرموبکن میخوایم بریم خارج ) منوامیررضاهم میگیم کجا ؟باباحمیدمیگه میخوایم بلیم دنو(میخوایم بریم ژنو) اینقدراین حرف وگفته که هرموقع خاله مرضیه مارومیبینه یاتماس میگیره میگه محمدسام وباباش نرفتن دنو. ماهم میگیم فعلا اجلاسه هرموقع اجلاس تموم بشه میرن .امیررضا میگه باباحمیدومحمدسام برن ژنو منومامان زهرا میریم نروژ. فکرکن . انگارهمین بغلن .شایدم شوخی شوخی جدی بشه .خداروچه دیدی .
الهی که پسرای مامان هرکجاکه باشین چه ایران ،چه ژنو،چه نروژ، سالم وموفق باشین .الهی آمین .