پسرم سید محمدسام پسرم سید محمدسام ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

سامی نفس داداش امیررضا

سال 1393

1393/2/11 13:57
نویسنده : مامان زهرا
716 بازدید
اشتراک گذاری

من همیشه باید با تاخیر مطلب بنویسم به خاطر محمدسام غمگین.نمی دونم چه سریه تاکامپیوترروشن میشه سوالسروکلش پیدا میشه حالا چه تازه خوابیده چه زمان گذشته باشه الانم خوابه ولی دوباربیدارشدویه کم نق زدوخوابید خواب.پس تا بیدارنشده منم زودتر بنویسم .سال 93شروع شد خداروصدهزاربارکه تاالان خوب بوده وانشاءالله تا آخر هم خوب باشه آمین جشن.پارسال من اینموقع حامله بودم خیلی دوست داشتم زودتر تموم بشه ومن پسرمو ببینم ازمن هول تر امیررضا بود متنظرخداروشکر که اون دوران سخت که همش من نگران بودم به پایان رسید جشن.پارسال عید قرار نبود مابه مسافرت بریم بخاطر بارداری من .از اونطرف دلم میخواست امیررضا یه مسافرت بره چون تا11فروردین ماتهرون بودیم تا اینکه عمووحید تماس گرفت که ما میریم کاشون شما هم بیاین بریم .ازیه طرف خوشحال بودیم که بریم ازیه طرف من نمیتونستم خیلی توی ماشین بشینم .خلاصه قرارشد که عصر13حرکت کنیم چون صبح سیزده بدر به مامان جون قول داده بودیم که بریم بیرون .جشنعصرهم با عمووحیدوخانمش ونیکان به سمت کاشان حرکت کردیم .پارسال هواآفتابی وگرم بود برعکس امسال که خیلی سردوابری .ازون هوای موردعلاقه ی من .آرام امسال هم عید کاشون بودیم سیزده بدرهم بامامان جون و عاطفه جون وآبجی به پیشنهادخاله مرضیه رفتیم بَرزُک .خیلی عالی بود وخوش گذشت ولی چون خیلی سردبود نتونستیم زیادبمونیم .بای بای

ازخاله مرضیه مهربونم ممنون که همیشه باپیشنهادهای عالی ماروغافلگیرمیکنه تا به هممون حسابی خوش بگذره  خنده.دوست دارم عزیزم بوس.

ازعمو وحیدهم سپاسگزارم که به یادمون هست ومابهشون زحمت میدیم خجالتالهی که بتونیم محبتهاشونو جبران کنیم  .آمین .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)