سال 1393
من همیشه باید با تاخیر مطلب بنویسم به خاطر محمدسام .نمی دونم چه سریه تاکامپیوترروشن میشه سروکلش پیدا میشه حالا چه تازه خوابیده چه زمان گذشته باشه الانم خوابه ولی دوباربیدارشدویه کم نق زدوخوابید .پس تا بیدارنشده منم زودتر بنویسم .سال 93شروع شد خداروصدهزاربارکه تاالان خوب بوده وانشاءالله تا آخر هم خوب باشه آمین .پارسال من اینموقع حامله بودم خیلی دوست داشتم زودتر تموم بشه ومن پسرمو ببینم ازمن هول تر امیررضا بود خداروشکر که اون دوران سخت که همش من نگران بودم به پایان رسید .پارسال عید قرار نبود مابه مسافرت بریم بخاطر بارداری من .از اونطرف دلم میخواست امیررضا یه مسافرت بره چون تا11فروردین ماتهرون بودیم تا اینکه عمووحید تماس گرفت که ما میریم ...
نویسنده :
مامان زهرا
13:57